love

خدایا خیلی دوسش دارم

لیلی و مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست                بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت

عشق آن شب مست مستش کرده بود           فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود

ســجـده ای زد بـــر لــــب درگــاه او                 پــــُر ز لـــیلــا شـــــد دل پـــــر آه او

گـــفت یا رب از چه خوارم کرده ای                   بــــر صلیب عـــشق دارم کرده ای

جـــــام لیلا را به دسـتـم داده ای                     وندر این بازی شــکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی                       دردم از لیـلاســـــت آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم نکن                 من کـــه مجنونم تو مــــجنونم نــکن

مــــرد ایــــن بـــازیــچـه دیگر نیستم                 این تو و لـــیلای تو... مــــن نیستم

گــــفت ای دیــوانه لــیلایــــــت منم                   در رگ پنهان و پـــیــدایـــت منـــــم

ســــالها بــــا جــــور لیلا ســـاختی                    من کنارت بـــــودم و نـــشناخـــتی

عــشق لــــیلا در دلـــت انـــداختم                     صد قمــــار عشق یکجا بـــاخـــتم

کـــــردمـــت آواره صــــحرا نـــــشد                    گفتم عاقل می شوی اما نــشد

سوختم در حسرت یک یـا ربــت                           غیر لیلا بــــــر نــــیــامد از لــبت

روز و شب او را صـــدا کردی ولی                        دیدم امشب با مـنی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی                         در حــــــریم خانه ام در می زنی

حــــال این لیلا که خوارت کرده بود                      درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش بـــاش تا شاهت کنم                         صد چو لیلا کشته در راهت کنم

شاید مرده ام!!!!!

کم کم دارم به این جمله ایمان میارم

                                                ارزش هر انسانی به قدر حرفهایی است که برای نگفتن دارد

پابوسی باران!

 دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید         

                                                 گریه ام را به حساب سفرم نگذارید

 دوست دارم که به پابوسی ِ باران بروم              

                                 آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید

 اینقدر آینه ها را به رخ من نکشید          

                                                  اینقدر داغ جنون بر جگرم نگذارید

 چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد                

                                                  بس کنید، این همه دل دورو برم نگذارید

 آخرین حرف من این است: زمینی نشوید           

                                                   فقط ، از حال زمین بی خبرم نگذارید

معشوقه ام

امروز که محتاج توام جای تو خالیست         فردا که میایی به سراغم نفسی نیست.

پرتگاه زندگی

اینجا نشسته ام بر لبه پرتگاه

مرگ را احساس می کنم

تمام خاطره ها را یک به یک از یاد می گذرانم

نه جراتی برای پریدن دارم

و نه میلی برای عقب کشیدن و ادامه

نمی دانم چه خواهد شد

بودنم را که کسی یاد نکرد

شاید این بار رفتنم را همگی یاد کنند .

خدایا ...

خدايا فقط تو را مي خواهم ... باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم ، مي ترسم از اينکه بگویم دوستش دارم ... اون نمي دونه که با دل من چه کرده ... نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده ، هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام ، روز هاي اول آشنايي را بياد مي آورم ، آمدنش زيبا بود ... آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي ، خدایا گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي ، و اين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين آرزويم در زندگي ، حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد ... خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي ، چگونه بگويم بدون او مي ميرم ... او رفته و در باورم نيست نبودنش ، خود خوب مي دانی او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد ، مرا به بازي گرفت يا شايد ... نمي دانم ... دگر هيچ نمي دانم ... اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است ، بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم ... حال تو بگو چه کنم ؟

بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه

love

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه آخه عشق یه عاشق باندیدن کم نمیشه غم دور از تو بودن یه بی بال وپرم کرد نرفت ازیاد من عشق سفر عاشق ترم کرد

واقعا

بعضي آدما ممکنه هر روز بيان از کنارت رد بشن اما برات اهميت نداشته باشن،اما دليل نميشه که اونا بي اهميت باشن،بعضي آدما هم هستن که برات خيلي مهمن اما دليل نميشه که آدم مهمي باشن،اما چيزي که از همه بيشتر مهمه اينه که هر آدمي هر چقدر هم کم اهميت باشه حداقل برا يه نفر اهميت داره.....

خدایا

خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم

 

تو را بخشنده پنداشتم و گنهکار شدم

 

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم

 

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم

 

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی...؟؟

عشق آخر

بيهوده متاز ، مقصد خاك است.

عاشقی

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم/بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

متولد شو

براي دوباره متولد شدن هرگز دير نيست

سكوت

در پس هر سكوتي،غوغايي بزرگ نهفته است.

وقت رفتن

وقت رفتن نیمخوام ببینمت
مییدونم ببینمت کم میارم
اگه یک لحظه فقط نگام کنی
دلمو پشت سرم جا میذارم

اگه خونسرده نگام به دل نگیر
دل تو یه روز ازم خسته میشه
اگه اسمم و فقط صدا کنی
راه رفتن واسه من بسته میشه

وقت رفتن نباید گریه کنی
اینجوری دلم برات تنگ نمیشه
میدونم هر جای دنیا که باشم
تو دلم عشق تو کمرنگ نمیشه

يادكن

زنده را تا زنده ست بايد به فريادش رسيد / ورنه بر سنگ مزارش آب پاشيدن چه سود؟

سُبحانکَ یا لا اِلهَ اِلّا أنت، الغَوث الغَوث خَلِّصنا مِنَ النّار يا رَبِّ

شب قدر، مهتاب مثل هميشه نيست، او نيز نوراني‌تر شده تا با تابش رحمت الهي بر دل‌هاي تاريك و سياه چندين ساله، آن‌ها را روشن و الهي كند. پروردگارا! در اين شب، چشم به آسمان دوخته‌ام و سر بر آستان كبريايي تو. بارالها! تسبيح‌گوي توام و چشم در چشم افق دوخته‌ام و در مدار نگاهم نظاره‌گر كهكشان مهرباني توام. يا نور! هيچ ياريگري نيست جز مهرباني تو. پس دستم بگير. هيچ تكيه‌گاهي نيست جز پناهگاه مودّت و رحمت تو. مرا نزد خويش بپذير. مهربانا! مي‌دانم كه شب قدر را فرصتي براي دل‌سوختگان و عاشقان راهت قرار داده‌اي و من بايد اين پلكان صعود را در اين شب زيبا و نوراني بپيمايم. بايد راهي به سوي آسمان بيابم،خود را به ابديت نزديك كنم، بايد بروم به سوي نورانيت. بايد وجودم را در آينه خوبي‌ها منعكس كنم و در اين شب، خود را پيدا كنم كه سال‌هاست گم‌كرده راهم و اسير پندارهاي خويش. بايد در اين جاده تنهايي گام بردارم، عاشقانه ناله «بك يا الله» سر دهم و بند بند «يا غياث المستغيثين» را بر لوح دلم حك كنم.

شب‏هاي قدر، اوج پر گشودن در فضاي نيايش و بندگي، و نهايت شکوفايي رحمت الهي بر بندگان است. شب قدر، ساعت پذيرايي از مهمانانِ بزم حضور است. در شب قدر، رو به آينه محاسبه مي‏نشينيم و چهره جان را بي‏غبار مي‏بينيم و با باران اشک، دل را در سحر رحمت و مغفرت، شست‏وشوي مي‏دهيم. شب قدر، شب گشودنِ سفره دل و ريختن اشک نياز و فصل گريستن در آستان آفريدگار بخشاينده است. شب قدر، شب احياي خويش، با دم مسيحايي دعاست؛ شبي است که بايد قدر خويش را بشناسي، تقدير خويش را رقم بزني و خويشتنِ جديد را با قلم توبه و جوهر اشک ترسيم کني.

قدر، باران رحمتي است که در جويبارِ هر فرد و هر جمع، به اندازه او جاري مي‏شود. شخصيت افراد به گونه‏اي شکل گرفته که بعضي از آنان، توان پذيرش جريان رودي بيکران از رحمت و برکتِ قدر را دارند و برخي ديگر، اين زمينه را ندارند

غرور

تنها به پای عشق توست که من ناتوان شدم – ورنه غرور تلخ مرا آسمان نداشت

تقدیم به امید زندگانی ام

تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب، تقدیم به اشکهای سوزان روی کوه گونه هایت، تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت .
تقدیم به تو ای خیال من.........
ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من.........
تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم.......
تقدیم به تو که یادت از فکر من، عشقت در قلب من و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست.
میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم.
می دانی چرا؟
چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست، زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید.
پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری.
بنابراین:
هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.
ای عشق من ، ای عزیزترینم:
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .
پس:
برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از عشق نیست و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.
بنابراین:
قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که تا ابد :
عاشقانه دوستت بدارم


بخدا دوست دارم

اگر مي دانستي كه چقدر دلتنگ تو هستم ، درجه ي ديوانگي ام را به چشم خود مي ديدي

اگر مي دانستي كه لحظه هاي حضورت، تيك تاك ساعت زمان زندگي از كار باز مي ايستد،امواج طوفاني نگاهم را كه زير پلكهاي پراز اشكم پنهان است حس مي كردي

اگر مي دانستي كه صداي ضربان نفسهايت در قلب بيقرارم ، حكايت دلواپسي ها را نقش ميبندد، تمام قصه هايي را که براي رؤياهايم ساختم ، لمس و باور ميكردي

اگر مي دانستي كه طنين ناز صدايت ، فصل فصل كتاب زندگي ام را رنگين و زيبا مي كند ، آنگاه تمام اشكهاي غريبانه ام براي دل شيشه اي و نازكت معنا مي شود

اگر مي دانستي كه قلبم براي قلب عاشقت چگونه هراسان مي تپد، عشق را در امواج نگاههاي بي تابي و دل نگراني هايم مي ديدي و حقيقت درونم را مي گرفتي

اگر مي دانستي كه چقدر بيقرار و دلتنگ تو و لحظه هاي شيرين با تو بودن و حس كردنت هستم ، تپش موج هاي عاشقي را در چشمانم حس مي كردي و مي دانستي كه چقدر چشم به راه توام

اگر مي دانستي كه حتي با وجود بودنت و حس كردنت بازم هميشه و هرلحظه دلتنگ توام، مي ديدي كه يك ديوانه چگونه براي حضور تو و نفسهايت پرپر مي شود و هر لحظه اشك مي ريزد

آري من چشم به راه توام اي ماه تابان هستي

مـن بـیـقــرار تـــوام ای هـمــدم بي كسـي هـايـم
من بي تاب لحظه هاي بودنت هستم اي ستاره ي شبهاي تارم
من زنده به عشق توام ، پايبند نفس هاي توام ، و در انتظار حضور ديدگان عاشقت هستم
من با تكرار نفس هاي تو زنده ام و با حرفها و لبخندهاي آسماني تو جاني تازه ميگيرم
آري مـن بي تــو هيچم.

حتی نوشته هام هم تورا دوست دارند

دارم از تو می نویسم

ای همه بود و نبودم

ای تو آسمان احساس

 

ای تو گرمی وجودم

دارم از تو می نویسم

ای یه لب، هزارتا خنده

 

ای تو معنی رسیدن

واسه ی دل دیوونم

من تو رو نفس کشیدم

 

توی آسمون عشقم

من برات گریه ها کردم

زیر این هلال مهتاب

 

چه دعاها که نکردم

واسه دیدن تو تو خواب

دارم از تو می نویسم

 

روی برگه های قلبم

روزی صد دفعه نوشتم

عاشقم، بی تو یه مرگم

 

 

مناجات روز هفتم

خدایا!

آبروی مرا به توانگری نگهدار

وشخصیت مرا با تنگدستی از بین مبر تا مبادا

از روزی خواهان تو روزی بخواهم

واز آفریده های بد کردار طلب مهربانی کنم

ودر حالتی قرار گیرم که به تعریف وتمجید کسی که به من چیزی داده

بپردازم

واز کسی که مرا از امکاناتی منع کرده بد گویی کنم ....

امین یا رب العالمین

قنوت

دوستت دارم

اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست .اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست. اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم.

نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو

بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان

که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي.


من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه.

مناجات

امروز تو تلویزیون یک فیلمی دیدم که توش یک صحنه از شب قدر نشون داد نمیدونم چکارم شد انگار به پرواز دراومدم یاد شبایه قدری افتادم که می رفتم مسجد. اشک تو چشمام جمع شد آخه الان پنج شش ساله که هر سال شبای قدر از خدا یه چیزیرو میخوام از خدا همیشه خواستم که منو به تنها عشقه زندگیم برسونه.دلم میخواد که خدا اونقدر بهم عمر بده که امسالم بتونم تو این مراسم شرکت کنم بخدا واسه ی اون شبا لحظه شماری میکنم واسه اون لحظه ای که قرآن رو رویه سر میذارنو قسم میدنو میگن:به علیٍ،بالحسنٍ،به فاطمهٍ...........

خاکم نکنید

خاکم نکنید

هنوز عشقم رو ندیدم

این همه آماده شدم

یه کفن دورم کشیدم

تابوت منو بذارید اونم بگیره

حس کنم عاشقمه

وقتیکه گریش می گیره

اشکای اونو کی بجای من کنه پاک

خداحافظ عشقم

که منو بردن زیر خاک

خاکم نکنید

بذارید اونم ببینه

پیکره آشفته ی من

بی رمق روی زمینه

خاکم نکنید

بهش بگید حالا که مردم

توی این جشن خشکو خالی

اونو به خدا سپردم

بعد رفتن من

روز تنهاش نذارید دو سه

روی سنگ قبرم

آیینه و شمدون بذارید

میبینی چی شد

عشق ما با تو

عاشق تو مُرد


یاد من می ماند

یاد من می ماند

که سر پیچ بهشت

نظری هم به جهنم بکنم

که اگر آن لحظه

اشک چشم تو سرازیر شود

به خدا خواهم گفت:

که مرا جای تو کیفر بدهد.

یاد من می ماند

که اگر من به جهنم رفتم

به سر پیچ بهشت نظری هم بکنم

تا که خندیدن زیبای تو را

لحظه عشق تماشا بکنم

همچنان می دانم

که در آن لحظه مرا یاد تو نیست

چون خودم می دانم

که تو در داشتن مهر و وفا مسکینی

عجبی نیست سر پیچ بهشت

به تماشای شکنجه دادنم بنشینی.

 

نيمه پنهان

دلم از روز اول در پي چشمان تو بود

من عاقل همه شب شاعر نادان تو بود

خود اگر زخم زصد خنجر فولادي داشت

همه جا دست دعا...در پي درمان تو بود

من خو كرده به هر غربت غم مي ديدم

دل غمگين من از گوشه نشينان تو بود

به گمانت كه كوير دل تنها شده ام

همه عمر فقط تشنه ي باران تو بود؟

كاش اي كاش كه قلب تو مرا مي فهميد

عشق يعني:دل من سخت پشيمان تو بود

عاشقي پرچم خود بر سر قله زدن است...

...و صعودي كه فقط قله آسان تو بود

تو مرا خط زده اي تا برسم آخر خط

غافل از آنكه غزل نقطه ي پايان تو بود

دلم گرفته

مي دوني گلم وقتي نيستي اين دلم ميشه غمگين وخسته

دوتاچشماي گريونم اگه بري كم كم ميشه بسته

آسمون بي تومي باره دلم ازبارون بيزاره 

دل من اي بيچاره

ببين روزاي تكراري ياشبهاي بي قراري 

اينارو واسم خاطره مي زاري

نمي خوام هيچكي بدونه دل من واسه چي مي خونه

دل من اي ديوووووووووووونه

ديوونه دل بيقراره آروم نداره تورودوست داره

مي مونه باتوهميشه بي توهميشه منزوي ميشه

بگودوستم داري نمي ري هيچ وقت تو

آخه جزتونمي خوام من هيچ كس رو 

بدون دوست دارم خيلي خاطرتومي خوام  

من تااون سردنيابه خاطرتوميام 

فكرنكن توروازيادم ميره

اين دل منه كه بازم پيش توگيره

حرف دل

به آن كه بد كرده خوبي كن ,‏ مالك او خواهي شد.

 

سكوت پيشه كن , انديشه ات روشن خواهد شد.

 

سخن را كم كن , از سرزنش در امان خواهي بود.

 

شكيبايي كن , به دست خواهي آورد.

 

از ديگران در گذر , از تو خواهند گذشت.

 

                                   حضرت علي (ع)

http://xs140.xs.to/xs140/09272/2eal934519.jpg

نامه ای به عشقم

اگر میتوانستم تو را ببینم و قلبم به تپش نیفتد یا از دوری و فراقت درد نکشم،دیگر نیازی نبود تا از تو پوزش بخواهم که اینگونه تجدید پیمان میکنم و میگویم که تو را بیش از سلامتی و خوشبختی در این دنیا و پس از آن دوست دارم . 

هر کاری که میکنی بر افسون و زیباییت در چشم من می افزایدو گرچه هفت سال ملال آور در آرزوی وصل تو سختی کشیده ام و نا امیدانه در آتش حسد و حسرت سوخته ام، اما هر دقیقه که تو را میبینم باز هم مهر و افسون تازه ای در تو میابم. بنگر که چقدر دوستت دارم و به خاطر تو حاضرم دست به هر کار خطیری بزنم یا از هر موهبتی چشم بپوشم. 


اگر از آن من نباشی سیه روز میشوم. تنها دانستن اینکه کی زمان خوشبختی من فرا میرسد میتواند سالهای آتی عمر مرا قابل تحمل سازد. یکی دو کلام آرامبخش به من بگو

در این لحظه دلم برایت پر میزن

عاشقی درد هست

اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند


زیر قطرهای بارون صداي پاتو شنيدم

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستم آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت
ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن ِ خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کاین طایفه از کشته، ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی بر می شکند گوشه ی محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم بیداد لطیفان همه لطفست و کرامت

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت

سارا شقایق من

دلم مثل دلت خونه شقایق
چشام دریای بارونه شقایق
مثل مردن میمونه دل بریدن
ولی دل بستن آسونه شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست

شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

 

شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

 

دویدیم و دویدیم و دویدیم
به شبهای پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی
که سالار تمومه عاشقایی
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

انگار نمی شه دور بود و پیش کسی دل جا گذاشت

  هرچی می خوام برات بگم، قصه دل واپسیه    

                                                        هرچی نثارت بکنم، یه آسمون بی کسیه

قصه تو، قصه من، قصه عاشق بودنه     

                                                   حرفای ما هر کلمه اش از عاشقی سرودنه

 نمی دونم یادت می یاد روزایی که غصه نبود 

                                   حیف که همیشه این روزا، خاطره می شه خیلی زود

 یادش بخیر زمانیکه شعرای من مال تو بود!

                                      دست من از تو می نوشت، قلب من از تو می سرود

اما دیگه فاصله ها چیزی برامون جا نذاشت 

                                      انگار نمی شه دور بود و پیش کسی دل جا گذاشت

شاید اینم یه قصه بود، که قهرماناش ما بودیم

                                                   ما که بغیر از دل خوش دنبال چیزی نبودیم ...

حالا دیگه تو فال ما نشونه عاشقی نیست 

                               دیگه نمی شه گفت که عشق، چیزی همیشه موندنیست

...

دوستش دارم

دوستش دارم ...

دوستش دارم به پاکی و معصومیت بی پایان چشمانش

دوستش دارم به تمام وسعت آسمان پروانه های قلب

دوستش دارم و می پرستم آن چیزی را که می پرستد

دوستش دارم به خاطر کسانی که دوستش دارند

دوستش دارم نه به خاطر خودم  بلکه فقط برای خودش

دوستش دارم به یاد روزهایی که با او بودم

شایدم به احترام دوستی گذشتیمان دوستش دارم

دوستش دارم با تمام خنده ها و گریه هایش

دوستش دارم تا دوستم بدارد

دوستش دارم به اندازه داستان بی پایان لیلی و مجنون های دنیا

دوستش دارم به حرمت قلب پاکش

عشق گمشده

دعا کردم که تنها مال من شی

                      تو تعبیر قشنگ فال من شی

واسه پرواز من تا شهر رویا

                      دعا کردم که تو همبال من شی

دعا کردم بدونی چشم به راتم

                      هنوز دلبسته ی بغض صداتم

هنوزم توی قلبم خونه داری

                      اگه بازم بخوای من جون پناتم  

دلم عاشق شده٬دست خودم نیست

                      نمیتونم که بی تو زنده باشم

تو بد کردی به احساس نجیبم

                      ولی می خوام به جات شرمنده باشم

می خوام که فکر کنم لایق ترینی

                      تو عشق گمشده‌م روی زمینی

می خوام چشم حسودا رو ببندم

                      که تو لبخند دنیا رو ببینی

ببند چشماتو تا نبینی

لا لا لا لا

بخواب دنیا خسیسه

                 واسه کم آدمی خوب می نویسه

                                        یکی لب هاش همیشه غرق خندس

       یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه

دعا

امروز راه به راه اشکام میریخت بخدا اخر دیوونه میشم خیلی نگرانشم اونقدر دلم گرفته بودکه امشب از ناراحتی رفتم بخاطرش زیارت عاشورا خوندم واسه سلامتیش کلی صلوات فرستادم بخدا قسم من اونو از هر کسی تو این دنیا بیشتر دوسش دارم

تنفر

حالم از هر چی سیاست و ادم سیاسی بدم میاد از هرچی انتخاباتو رای گیریو ......متنفرم همه چیو قطع کردن بخدا دارم دق میکنم

نازنینم

اینروزا خیلی حالم گرفته هست با اینکه موقع امتحاناتمم هست ولی بخدا اصلا یذره هم حوصله درس خوندنو ندارم همش تو فکرشم شدم مثله یه مرغه سر کنده اس ام اسا قطع شده یاهو مسنجر قطع شده میبو قطع شده نمیدونم چکار کنم این دوسه روزم هر موقع که رفتم دانشگاه نتونستم ببینمش بخدا دارم دیوونه میشم میترسم از عشقش دق کنم شبا تا دیروقت بیدارم همین که خواب به چشمم میاد یهو از خواب میپرم اصلا هیچی نمیتونم بخورم خیلی دلم واسش تنگ شده بعضی وقتا اشکام ناخوداگاه میریزه آخه هیچکی نمیفهمه که چقدر دوسش دارم نمیدونم چکار کنم خدا کنه حداقل بتونم ببینمش دیگه نمیتونم چیزی بنویسم اشکام داره میریزه اون برام همیشه عزیزه