پابوسی باران!
دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسی ِ باران بروم
آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید
اینقدر آینه ها را به رخ من نکشید
اینقدر داغ جنون بر جگرم نگذارید
چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد
بس کنید، این همه دل دورو برم نگذارید
آخرین حرف من این است: زمینی نشوید
فقط ، از حال زمین بی خبرم نگذارید
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 1:3 AM توسط sara
|