من عشق را در تو تو را در دل دل را موقع تپيدن و تپيدن را به خاطر تو دوست دارم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۸۷ ساعت 11:32 PM توسط sara
|
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:چرانگاه هایت آنقدر غمگین است؟ لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟چرا... اما افسوس.. تنهایی پرازخاطره هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من. آری با تو هستم . باتویی که از کنارم گذشتی و حتی یکبار هم نپرسیدی چرا چشمهایت همیشه بارانی است. ::: ::: ::: عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی. بارها گفتم که خانمی من تو رو از جونم بیشتر دوست دارم و تا اخره عمرم عاشقانه میپرستمت